نویسنده: Tim Smith-Laing
منبع: The Economist
برگردان: جواد آرین، ذکی آذربان
در سال ۱۶۱۲ میلادی، دادگاهی در رم به اظهارات آرتمیس گینتلیشی، یک دختر ۱۹ساله در برابر یک هنرمند بانفوذ به نام اگوستینو تاسی گوش داد. تاسی معلم هنر او و شوهر احتمالی آیندهاش بود. او قرار بود به وی دنیای هنر رومی را بیاموزد. وی درعوض به او تجاوز کرد. اگرچه که دادگاه او را گناهکار شناخت، حامیان بانفوذش اما کاری کردند که او هرگز هیچ مجازاتی را متقبل نشود.
سرنوشت گینتلیشی به گونهای رقم خورد که بعدها او صاحب مناصب بسیار درخشانی گشت. او در میان بسیاری از هنرمندان زن آن زمان در سراسر اروپا با بهدستآوردن دستمزدهای زیاد در فلورانس، جنوا، ونیز، ناپولی و لندن به گونهای موردتحسین و اقبال عامه قرار گرفت که تاسی هرگز از آن برخوردار نگشت.
بااینوجود او همیشه با همان داستان تجاوز زودهنگام به یادها مانده است که به عنوان پیام غیرمستقیم پرقدرتترین پرترههایش تلقی شده است. گینتلیشی مشخصاً در نقاشی صحنههای محکومیت، خشونت و انتقام زبردست بود. الهامبخشی آن در عصر #Me Too (جنبشی اعتراضی از سوی زنان در اروپا و آمریکا که مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته و بعدها آن تجربیاتشان همراه با نام آزارگران در قالب این هشتگ اعتراضی را افشا کردند) غیرقابلانکار است.
در این برهۀ زمانی ارتباط میان اثر و زندگینامۀ نقاش بسیار خیرهکنندهتر از اثر «سوسانا و بزرگان»، نقاشیشده در سال ۱۶۲۲ میلادی است. این اثر بازگوکنندۀ داستانی از عهد عتیق است که در آن دو قاضی پیر شهوتران به نزد سوسانای جوان که درحال حمامکردن است، میآیند و تلاش میکنند تا با تهدید و ارعاب او را وادار کرده تا با آنها همبستر شده و یا هم در غیر آنصورت به مردم خواهند گفت که او را در حال زنای محصنه گرفته اند. سوسانا سر باز میزند و تنها بعداً توسط دانیال نبی که مشهور به اجرای عدالت تند و خشن است، نجات مییابد.
شکنندگی سوسانای عریان؛ انتقامی که گینتلیشی هرگز آن را کاملاً به دست نیاورد. بسیار دشوار خواهد بود که درد نقاش را در نقاشیاش نادیده گرفت. اما به این سادگی هم نیست. داستان سوسانا یکی از آن داستانهایی است که نقاشان زیادی آن را به تصویر کشیده اند و حتی ترکیب این اثر از اثر هنرمندی دیگر آمده است. فضای تاریک اثر کاملاً با استانداردهای مکتب باروک همخوانی دارد. با این وجود، این اثر خارقالعاده است. نگاه کنید به پارچهها، به قوسهای کمانیای که برروی سر چشمچرانهای پیر افتاده است، شبح شال سوسانا که در زیر آب است. گینتلیشی نه به خاطر داستان پشت سرش بلکه بهخاطر نبوغش موفق شد.