اینکه آوردهاند «هرآنچه نکشدم قویترم میسازد»، جدای از این کارکردهای پوک شمنیستی روانشناسیِ موفقیتیاش، و اگر وجهی واقعاً فلسفی هم داشته باشد، باید گفت در همهی مصادیق صادق نیست. بسیاری از بلایا تو را نکشند دست کم ضعیفترت میسازند، چه در سطح جسمی و روانی و چه در سطح اجتماعی و سیاسی. در بعد جسمی نوزادی که تب شدیدی میکند و به اغماء میرود و نهایتاً نجاتش میدهند بعید نیست آسیب مغزی شدید ببیند و بقیه عمر فلج شود. از حیث روانی فردی که مثلاً در شبکههای هرمی مقداری امید به او فروختهاند ممکن است تا سالها به قول ما لکها از حیث روحی دیگر روی ران راست ننشیند. از آنجاکه «شر انتها ندارد» بسیاری از بلایای طبیعی و نیمهطبیعی و انسانی ناظر به سطح اجتماعی و سیاسی همواره بدتر از خود را نیز نوید و رقم زدند. پدرم هر وقت غذایمان بد بود و ما قهر میکردیم میگفت «بخور فردا این هم نیست». این حکایت بسیاری از تورمات و اختلاسها، بگیر و ببندها و شوخیهای خیلیِ جدی باد و باران و تگرگ و زلزله و غیره در خاکبومِ ما بود. هی گفتیم این دیگر تمومه یک هول دیگه میخواد و هی رفتیم مرحلهی بعد و مثل بهروز در فیلم کندو، هر مرحله شل و پلتر، درب و داغانتر و ناقویشدهتر.
چرا؟ چون ساختار شر و آنچه به قصد کشتنِ من است، همواره اینطور نیست که مرا با پادتنهایی سرآخر رها کند که دفعهی بعد قویتر تشریف داشته باشم.
با این حال، مورد کرونا فرق دارد، دست کم دو حالت دارد که یکی از آن دو حالت فرق دارد. حالت اول (که طبعاً آرزو و مطلوب است چون نفس جان آدمها بر هر چیزی تقدم دارد) این است که در همین چند هفته واکسن و درمان قطعی آن کشف و در بازار ارزان و دسترسپذیر و وافر شود و حالت دیگر غیر از این است و لذا عبور قطعی یا نسبی از کرونا و دست کم کنترل آن پروژهای طولانی مدت و نفسگیر شود. در این حالت با تمامی بلایای دیگر تفاوت دارد. چرا که دیگر این مورد از آن مواردی خواهد بود که این حرف نیچهای دربارهاش صادق است، اگر کرونا نکشدمان قطعاً بعد از کرونا بسیار قویتر شدهایم. چرا که وجوهی کلیدی در خصوص آن تفاوت جدی دارد. اگر بخواهیم کرونا نکشدمان، برای نمردن باید تغییراتی اساسی از سطحی فردی تا ملّی در عمل و نظر انجام دهیم. این موارد در خصوص کرونا قابل تأمل است:
کرونا درگیریِ فراگیر دارد: مسألۀ طیف یا گروه یا طبقۀ خاصی نیست و «به ما چه» ندارد.
کرونا آنها ندارد: و همواره مسألۀ همۀ «ماها» است که بخواهیم بهطور فعال و ایجابی با آن درگیر باشیم، یعنی نه تنها در سطوح کلان مدیریتی و سیاسی، بلکه در سطح زندگی روزمره و تک تک افراد نیز نیاز به مقاومت «فعالانه» و «تغییر» دیدگاهها دارد. لذا در منطق حوالت و پاسکاری بین دولت و ملت نگنجیده و همگان را کلاً و جزئاً به تجدیدنظر و تشدیدعمل فرامیخواند.
کرونا همانقدر که عمل را درگیر میکند، نظر را هم درگیر میکند: نظام باورها، عقاید و غیره نیاز شدید به تأمل و بازاندیشی دارند. و ریچوالها را میدگرگوناند.
کرونا نه تنها مشکل تزهاست بلکه مشکل آنتیتزها هم هست: برای اینکه کرونا نکشدمان، نه فقط حاکمیت، بلکه اپوزیسیونهایش نیز مجبورند در بسیار از رفتار و افکار خود، یعنی هم نظر و هم عمل، بازنگری کنند و تفاوت امر «پیشاسیاسی» را با «امر سیاسی» درک کنند.
مقابله با کرونا تکروی ندارد و همه را محکوم به «فهم ارگانیک» میکند: همچنانکه فقط مشکل یک بخش از جامعه نیست، مقابله با آن نیز از توان هر گروه تکی خارج است.
با کرونا معامله نمیشود کرد: چه فردی که مثل دورۀ جنگ میگفت «برویم مقداری اسلحه گیر بیاوریم بفروشیم»، چه تاجری که چند گونی ماسک احتکار کرده است، چه حاکمیتی که بخواهد این تهدید را به فرصتی در معادلات سیاسی بدل کند، چه اپوزیسیونی که بخواهد از این فرصت برای تخریب حاکمیت استفاده کند، با چند مرحله پیشروی کرونا مجبور به تجدیدنظر جدی میشوند.
کرونا بینارشتهای است: ابعاد کرونا از علم پزشکی فراتر است و جامعهشناس و روانشناس و سیاستدان و تقریباً همۀ حوزهها را درگیر تأمل و اقدام کارشناسانه میکند.
علینجات غلامی