در مسیر زیبایی
استفاده از ترکیب سُرخ هیچگاه از مُد نمیافتد
منبع: The Economist
برگردان: بنفشه آذربان، ذکی آذربان
یادداشت: این مطلب نخستین بار به تاریخ ۱۰ جولای ۲۰۲۰ با عنوان اصلی “Sex, anger, lust, danger; the semiotics of scarlet” به نشر رسیده و توسط مترجمان برای وبسایت و روزنامۀ پیک هرات برگردان شده است. هرگونه استفاده از آن با ذکر منبع آزاد است.
سرخ دردسر است. بعضی اوقات خیلی زیاد. نگاه کنید که با این صفحات چه کرده است؛ با این پاراگراف. آنها را با لجامگسیختگی مفاهیم ضمنی خود لبریز نموده: خون، میل، خوف، خشم، عشق، خوشاقبالی، شکست، درماندگی، نبرد، پرواز، نقص. حتی اگر التماسش کنیم تا توقف کند، باز ما باید منتظر نشانهای از خود رنگ سرخ باشیم. و چه فایدهای خواهد داشت؟ زمانی که ما از قدرت گونههای آن بحث میکنیم – مخملی، خونی، شرابی، لالهای – ما چیزی را مصادره میکنیم که فرهنگ گسترشش داده اما کاملاً نمیتواند زیر کنترول بگیرد. بنفش از حلزونهای دریایی دزدیده شد و به عنوان یک نشان شاهانه رمزگذاری شد. دانش باغشناسی سبزی را رام خود ساخت. نارنجی رنگ مهمل دلایل گمشده و شیرینیهای جوشیده است. اما سرخ چموش است. در خیابان، در میدان، در اتاق خواب، در میدان رزم، در اجتماعات بزرگوار و مقدس، او ما را برمیانگیزاند. غرایز پست و حیوانی ما را مشتعل میسازد. مستقیم سر اصل مطلب میرود.

یک زن جوان با فرزند کوچکش، برونزینو سی.۱۵۴۰
این پسر بهگونهای نگاه میکند که انگارقرنها زودتر فوتوبومبینگ (ظاهرشدن ناگهانی داخل عکس) را اختراع کرده است، اما این به این دلیل است که برونزیکو با این کار چارهای جسته که دیرتر به قطعۀ هنری اضافه شده است. بوم نقاشی را بدون حضور منحرفکنندۀ آن تصور کنید، تبدیل میشود به پرترۀ یک لباس با یک مدیچی که یکجایی داخل آن جا داده شده است. رنگ سرخ شأن خود را به رخ میکشد. این اروپایی دهۀ ۱۵۴۰ است، زمانی که کارمین رقیق عصارۀ گل رز یک رقیب چشمنواز پیدا کرده است – قرمز شرابی، گرد حشرات آمریکایی-مسیحی. داخل نقاشی هم از آن استفاده شده است – و آنقدر ارزشمند است که، مانند این پسربچه، فقط در انتها اضافه شده است.

کلاه آزادی
این شکل باستانی است. بردههایی که توسط رم آزاد شده بودند سر خود را میتراشیدند و به احترام الهۀ آزادی با یک کلاه مخروطی آن را میپوشانیدند. اما سانکلوتس رنگ را انتخاب میکند و آن را میپوشد تا باستیل را فتح کند. همچون همۀ مدهای شیک پاریس، این کلاهها سفر کرده اند – جمهوریخواهان آمریکایی و طرفداران الغای بردهداری در آن راهپیمایی کرده اند؛ پیکرتراش هیرام پاورز سعی کرد تا یکی از آنها را روی مجسمۀ آزادی قرار دهد. شورشیان فرانسوی امروزه جلیقههای زرد را ترجیح میدهند. یک انتخاب کمتر مقتدر، شاید، در مقایسه با قطرات اشک سرخی که جزر و مدی را ایجاد کرد که سلطنت مطلقه را غرق نمود.

امپراتور شنزونگ سانگ سلطنت از ۱۰۶۷-۸۵
یک نخ سرخ از وسط تاریخ فرهنگی چین عبور میکند، نخی که نمادگرایی تائوئیسم (که در آن نمادی از عنصر آتش است)، عادات روز تولد (تخمهای سرخ در سورهای اطفال داده میشود) و طرح رنگ استوار و خستگیناپذیر حزب کمونیست را کوک میزند. مگر اینکه این یک بخار رازآلود باشد که در آسمان دیده میشود – آنچنان که در ۱۱۰۱ اتفاق افتاد، هنگامی که برای نشاندادن یک حملۀ قریبالوقوع بربری برگزار شد – این رنگ همبسته با سعادت و دفع شر است. لباس سرخ امپراتور شنزونگ سانگ، ششمین امپراتور دودمان خویش، وی را تبدیل به یک چراغ راه خوشبختی میکند. (هشدار: جلادان او هم سرخ میپوشیدند.)

پرترۀ لوئی چهاردهم (جزئیات) Hyacinthe Rigaud، ۱۷۰۱
چه کسی امروزه پاشنههای سرخ بلند میپوشد؟ (google images ایدههای محدودی در این مورد دارد، برخی هم از آنهایی که نخواهید دیگران شما را در حال تماشای آن ببینند.) در فرانسۀ پیش از انقلاب چه کسی پاشنههای سرخ بلند میپوشید؟ در بحبوحۀ پس از استبداد Sun King Louis XIV، به عنوان بخشی از کمپیناش در جهت امحاء آریستوکراسی، او اعلان کرد که تنها طرفداران نظام شاهی میتوانند آنها را بپوشند. نمادگرایی شورشیهای تالون بیبنیاد بود. کفشها گرانقیمت بودند. آنها مقام پوشندۀ کفش را ارتقاء میبخشیدند. و کفشان هم سرخ بود چنان که گویی در همان حالت به روی کسی لگد میزنند.

کفشهای سرخ
ما میتوانیم این داستان را با سه زن، سه نوع جادو روایت کنیم. در کتابهای Oz، دمپاییهای Dorothy سفید بودند. تلون تقاضای چیزی قویتر و مناسبتر برای پاپوشی تحسینشده توسط جنازۀ یک جادوگر شریر را میکرد. کارِنِ هانس کریستین اندرسن شرارت خودش را به نمایش گذاشت: او کفشهایی سرخ در کلیسا به پا کرد و بعداً آنها ابزار شکنجه قرار گرفت. هنگامی که Michael Powell داستان را به شکل باله به نمایش در آورد، این داستان تبدیل به افسانهای در خصوص نیروی اهریمنی هنر شد. مدیر اپرا میپرسد: «چرا میخواهی برقصی؟» رقصنده پاسخ میدهد: «چرا میخواهی زندگی کنی؟»

سرخ روحانی ۲۰۰۵
رم و بیزانتین قانونی وضع کردند که بنفش رنگ رسمی امپراطوری باشد. سپس قسطنطنیه در ۱۴۵۳ به دست ترکها افتاد. امپراطوری عثمانی منبع اصلی رنگ بنفش به شمار میرفت. هیچ پاپ متشخصی حاضر نبود تا برای بهدستآوردن نماد اقتدارش، باعث ثروتمندشدن دشمنش گردد: در ۱۴۶۷ پاول دوم فرمانی صادر کرد مبنی بر این که کاردینالها را در سایۀ سرخ داغی که از پارازیتی که از درختان بلوط مدیترانهای تغذیه میکرد، نگه دارند. جنگ اقتصادی؟ همچنین نمادین. پادشاهان اروپایی سرخ میپوشیدند. یک حرکت مربوط به مُد، دو حرکت مقتدرانۀ پاپ.

شنل قرمزی
قبل از این که لباسی بپوشد که معرف نامش شد، چه نامیده میشد؟ و چرا اسبی نداشت که آن را در هنگام سواریاش به تن کند، شنلقرمزی از خود میپرسد؟ او یک دختر کنجکاو بود. اما ما از همان آوان کودکی میدانیم که این داستانی است که نباید مورد سوءظن قرار گیرد. پاسخها بسیار خونینتر از آن اند که بتوان آنها را با کسی که در تختخواب با شما میخوابد، شریک کرد. سرخ بکارت دریدهشده است. او دوباره زاده شده. او از صف دراز زنان هضمناپذیر است، کسی که به اعماق جنگلها رفته و سالم مانده است. آن گرگ هیچ شانسی نداشته است.

مرلین مونرو و جین راسل ۱۹۵۳
جنتلمنها بلوندها را ترجیح میدهند. اما آنها دوست دارند چهگونه کادوپیچشان کنند؟ در کسوتی سرخ، این را یک پژوهش در سال ۲۰۱۰ در دانشگاه Potsdam که زنان دواطلب را به آزمایشگاه آورده و انتخابهای پوشیدنیشان با انتظاراتشان از جذابیت پژوهشگر را با هم مقایسه میکرد، نشان داده است. در بسیاری از گونههای نخستین، مادهها زمانی سرخ را به نمایش میگذارند که نزدیک به دوران تخمکگذاریشان باشد – چنانچه بسیاری از پدر و مادرهای خجالتزدۀ باغوحشرو به خوبی مطلع اند. آیا رولباسیهای پولکدار مخملی و دامنهای کوچک سرخ کاکتیل اشاره به شرمگاه رسیدۀ برخی از نیاکان انسانی دارند؟ به مثل وجود جنتلمنها، این هم تنها یک فرضیه است.

بادکنک سرخ ۱۹۵۶
هنگامی که ایزنشتاین پرچمی سرخ برای «نبرد پوتمکین» برافراشت، یک فرد مجبور شد تا آن را روی ۱۰۸ قاب فیلم رنگآمیزی کند. زمانی که رنگ جزء سنتهای سینمایی گشت، برای سازندگان فیلم راحتتر شد تا از سرخ برای جلب توجه فوری ما استفاده کنند. آلبرت لاموریه فانتزیِ کوچکِ فرانسویِ خود که یک بادکنک سرخ از خوشبینی بود را برروی پاریس جنگزده رها کرد. شکلهای کوچک کتهای سرخ روشن از میان قاب “Don’t Look Now” و “Schindler’s List” سوسو میزدند اما در “Marnie” هیچکاک تمام صحنه را سرخ کرد، جهان را به صورت یک زخم دیداری بازسازی نمود.

Rouge Baiser, Rene Gruau, 1927
عشق همیشه پایدار نیست. نه هم رژ لب. ردّ سرخ برروی یقه میماند؛ سرخ لب دیگری را آغشته میکند. اینها بعضاً نشانۀ شرم و پشیمانی اند. Rene Gruau یک هنرمند تجاری در سال ۱۹۲۷، این تصویر از فرهیختگی Sadean برای Rouge Baiser، یک رُژ لب خونی ضدبوسه ساختهشده توسط یک شیمیست به نام Paul Baudecroux را خلق کرد. پروپلین گلایکول مادۀ فعال به شمار میرفت. بیش از حد فعال. نخستین استفادهکنندگان دریافتند که نمیتوانند آن را پاک کنند. دستورالعمل ساخت آن تجدید نظر شده اما تصویر باقی ماند – نمادی از آن گونه میل آنقدر شدیدی که نمیتوان مستقیم به آن خیره شد.