صدویک سال اغفال

Share on facebook
Share on twitter

نویسنده: شعیب کریمی

موقعیت جیوپولیتیکی افغانستان، در کنار سایر عوامل، نقش بارزی در عقب ماندن این کشور از کاروان توسعه و انکشاف جوامع بشری داشته و به نحوی سبب دورنگه‌داشته‌شدن این خطه سنتی از تحولات اجتماعی و فرهنگی سایر ملت‌ها در قرون معاصر گردیده است. موقعیت جغرافیایی افغانستان از لحاظ استراتیژیک اهمیت زیادی برای قدرت‌های بزرگ قرن بیستم و پیش از آن داشته است. نقش جغرافیای کشور هماره در محاسبات قدرت‌های استعماری، به گونه‌ی استحماری بوده و وجود این واحد اداری- سیاسی بیش‌تر به عنوان کشوری حایل قلم‌داد شده است؛ کشوری که همواره در دست قدرت‌های بزرگ از بُعد سیاست خارجی دست‌به‌دست شده و در زمینه سیاست داخلی به نوعی از طریق حکام غیرملی و دموکراتیک اغفال شده و سیاست‌های استحماری به فرمان بیرونی‌ها در زمینه تطبیق شده است.

واضح است که ایفای نقش مؤثر و برازنده در بین دو سنگ بزرگ سیاست و قدرت (بلوک شرق و غرب) در گذشته و حال، در غیاب منابع قدرت و اقتدار ملی، کاری بس مشکل بوده و این مسأله (ظهور و حضور افغانستان دموکراتیک و مقتدر در منطقه) بدون هم‌سویی کامل با یکی از قدرت‌های بزرگ، کالای بدون خریدار در بازار تحولات سیاسی قرن بیستم بوده است. با این وصف، با توجه به ساختار اجتماعی- سنتی ما، هیچ قدرتی متمایل به سرمایه‌گذاری بنیادی در این کشور با این اوصاف اجتماعی نبوده است. قدرت‌های بزرگ هماره از ظرفیت‌های سنتی این کشور ابزارگونه در راستای تحقق منافع ملی خود استفاده نموده اند. ساختار اجتماعی سنتی ما، زمینه استفادۀ ابزاری ما را در بازار سیاست‌ورزی مدرن، در قرن بیستم و حتی امروزه مساعد نموده است. بدین ترتیب، نبود آگاهی عمومی و عدم انکشاف شعور سیاسی و اجتماعی از خصلت‌های جوامع سنتی حساب شده است، که افغانستان از این خصلت مستثنی نبوده و نیست. از این‌رو، می‌توان ادعا کرد که در وهله نخست سیاست‌گری در این کشور، بدون انکشاف و تسریع روند آگاهی و خرد جمعی، معضل اساسی صدر راه سیاسیون ملی و مترقی بوده و هست.

با فروپاشی نظام بین‌المللی پس از جنگ جهانی دوم، در اواخر قرن بیستم میلادی، قدرت‌های منطقه‌ای و اقماری زیادی در چهارگرد جغرافیای افغانستان سنتی، عرض اندام نمودند. این در حالی بود که افغانستان هنوز با تارهای عنکبوتی ارتجاعیت استحماری، در آستانۀ قرن بیست‌ویکم میلادی اداره می‌شد. افغانستان پسااصلاحاتِ ترقی‌خواهانۀ ملی امانی، شاهد حاکمیت ملی تجددطلب و غیروابسته نبوده است! حکومت‌های غریب به اصلاحات امانی در کشور، یکی پس از دیگری مانند آله‌ای در دست قدرت‌های استعماری زمان بوده، و به نحوی با دوری از یکی در دام دیگری سقوط نموده اند. به همین ترتیب، برای حفظ سلطۀ آن‌ها، لزوماً دست به اغفال و تطبیق برنامه‌های استحماری آن‌ها در سیاست داخلی کشور زده اند. طوری‌که، با تطبیق برنامه‌های استحماری (اغفالی)، مانع انکشاف و افزایش آگاهی دموکراتیک و خرد اجتماعی ترقی‌خواهانه، در جامعۀ سنتی ما شده اند. لازم به ذکر است، آنانی که در این راستا اقداماتی هم داشته اند، غیر راهبردی و ناشیانه بوده و در بسا موارد سبب بروز انگیزش‌های عقب‌گرایانه در جامعه گردیده اند.

از این‌رو، با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی و تغییر و تبدیل در جایگاه بازیگران سیاسی و اقتصادی منطقه و جهان، برنامه‌ها و پلان‌های استحماری و ارتجاعی در بازار سیاسی و اجتماعی افغانستان همانند گذشته در چهارچوب نظام فعلی ما نیز، از سوی بدخواهان و آزمندان جریان داشته و به نحوی در تلاش اند تا روند انکشاف طبیعی و دموکراتیک کشور را با تطبیق و اجرایی‌کردن برنامه‌های تخریبی و افراط‌گرایانه، متوقف نموده و سرعت سیر کاروان اجتماع ما به سمت جامعۀ آزاد، دموکراتیک و مرفه، بکاهند و ما را در یک نقطه از تاریخ میخ‌کوب نگه‌دارند.

در اخیر، از نظر دور نیست که راه نجات افغانستان کنونی، با عبور از پیچ‌وخم‌های جهالت و عصبیت و آگاهی نسبت به محیط و سایر فرهنگ‌ها می‌گذرد. تنها افغانستان تکثرگرا، دموکراتیک با اقتصادی مرفه و غیرجنگی می‌تواند لانۀ گرم و مطمئنی برای شهروندان و ساکنانش باشد. آرمانی که صدویک سال پیش، شاه ترقی‌خواه و ملی‌گرای ما «امان‌الله خان» رویایش را در سر می‌پرورانید. برای تبدیل‌شدن این رویا به واقعیت هر شهروند بیدار و متعهد باید آگاهانه تلاش نموده و خساره یک قرن غفلت را، با تلاش در راه خودآگاهی، مطالعه و تکثیر آگاهی سیاسی و اجتماعی در بین محیط و منطقۀ خود، پرداخت نماید. راه برون‌رفت و عبور از پلان‌های افراطیت و استحماری بدخواهان و دشمنان این جغرافیا، تنها با افزایش آگاهی و انکشاف خردجمعی میسر می‌باشد.

به اشتراک بگذارید

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email

نوشته‌های مشابه